طنز

«این داورا اعصاب واسه ما نذاشتن، بازیکن ذخیره حریف تو رختکن می خوره زمین، داور براشون پنالتی می گیره! آخه “کجای دنیا ” سراغ دارید این طوری داوری کنند؟»

در رسانه ها منتشر شد که برانکو در تهران نیروی کار قاچاقی است. با این فرض که نهاد مربوطه حکم جلب او را گرفته، آخرین مکالمات و اظهارات او را بخوانید.

روز/خارجی/ در خروجی باشگاه ورزشگاه

مامور مربوطه: سلام. وقت بخیر. شما آقای برانکو ایوانکوییچ کروات هستید؟

برانکو: سلام. پ ن پ مارلون براندوی هندی هستم!(صدای خنده اطرافیان) اگر امضایی، عکسی چیزی می خواید سریع کارتون رو انجام بدید می خوام برم.

مامور مربوطه: آقای برانکو بفرمایید سوار ون بشید باید با ما تشریف بیارید، وقتی دیپورتتون کردیم پیش دوستتون مارلون براندوی هندی توی دسته دووم بالیود، یاد می گیرید با مامور مربوطه در حین انجام وظیفه درست صحبت کنید.

برانکو: حالا چرا ترش می کنی اخوی! تیممون باخته گفتم یه چیزی بگم انبساط خاطری ایجاد بشه. آخه جون تو این داورا اعصاب واسه ما نذاشتن، بازیکن ذخیره حریف تو رختکن می خوره زمین، داور براشون پنالتی می گیره! آخه “کجای دنیا ” سراغ دارید این طوری داوری کنند؟ دفاع گذاشتیم تو زمین اندازه دکل، وسط حمله حریف حواسشو لولو می بره اونجایی که اون دکل نفتی رو برده. بعد هوادارا به من فحش می دن.

مامور مربوطه: خواهش می کنم حرف سیاسی نزنید که اون وقت جاسوسی هم به اتهاماتتون اضافه میشه. لطف کنید تشریف بیارید.

برانکو: به قول حافظ به چه جرمی، چه گناهی تو منو خواهی برد؟، غم عالم به دلم یکهو خورد! من هنوز چیزی نگفتم که تو طاقتت تموم شد، باقیشم بگم می بینی وقت تو کلی حروم شد.

مامور مربوطه: به به، چشمم روشن، اصوات مستهجن هم که گوش می دی. البته شما که اصلا نیروی کار قاچاق محسوب می شی توقعی ازت نیست.

برانکو: نیروی کار قاچاق! قاچاق!

مامور مربوطه: شما ویزای کار دارید؟

برانکو: ویزای کار؟ داشتم، سال 2006 تو آلمان گم کردم قرار شد آقای کفاشیان اینا المثنی بگیرن، هفته پیش پیگیری کردم گفتن تو نوبتی داره آماده میشه.

مامور مربوطه: پس ندارید، لطفا خودتون تشریف بیارید سوار ون بشید تا مجبور نشدم بتشریفونمتون تو ماشین!

برانکو: فقط بذار با بچه ها خداحافظی کنم. پانادیچ عزیز لطفا به پیام صادقی بگو من همیشه عاشقش بودم و خیرش رو می خواستم(اشک هایش سرازیر می شود) بگو منو حلال کنه…

روز/داخلی/ ون:

یکی از نیروهای قاچاق کار دیگر: آقای برانکو دارن دیپورتت می کنن؟

برانکو: نه کاملا، به آقای کفاشیان زنگ زدم نیم ساعت اول رو خندید بعد گفت نگران نباش یه کاری می کنم.

یکی از نیروهای قاچاق کار دیگر: خب حق دارن دیگه، من که تو سه روز 5000 کیلو بار می بردم رو دارن دیپورت می کنند، شما که در سه بازی هیچی نبردی چه توقعی داری عزیزم. یه مقدار کلاهتو قاضی کن.

برانکو: من با شما فرق می کنم، من نیروی متخصص خارجی هستم، یک عالم عنوان و افتخار دارم.

یکی از نیروهای قاچاق کار دیگر: آن سبو بشکست و لولو را ببرد! بعد از توافق روزانه چند میلیون متقاضی کار دارن درخواست می دن بیان ایران، طرف دکترای هوافضای هاروارد داره، اومده تو پارک ملت بادکنک می فروشه، دیگه به منو شما وقعی نمی نهند عمو جون!

برانکو با بغض گوشی خود را در می آورد و برای آقای کفاشیان پیامکی می فرستد: بردی از یادم، دادی بر بادم، از غم آزادم… چه شد آن همه پیمان، که از آن ” لب خندان”، بشنیدم و هرگز خبری نشد از آن…

پاسخ پیامک: (: حله خیالت تخت… (: