موج فزاینده مصرف در نسل چهارم و پنجم

چاپ

موج فزاینده مصرف در نسل چهارم و پنجم/ معلم‌هایی که مصرف می‌شوند!اگر مصرف‌زدگی فزاینده، آسیبی جدی برای جامعه ایران است، نقش معلمان و مربیان تربیتی در پیشگیری یا کند کردن این روند می‌تواند پررنگتر از هر قشری باشد؛ اما خود معلمان چنین اعتقادی ندارند!

خبرگزاری هدف :

به دلیل شغلم این فرصت مغتنم را داشته‌ام که تقریبا هر روزه با معلمان در ارتباط باشم. قشری شریف و زحمت‌کش و در عین حال نمادی از اقشاری در ایران که هیچ‌گاه پاسخ مناسبی در ازای نقش حساس و مسئولیت زحمات دشواری که متحمل می‌شوند دریافت نکرده و نمی‌کنند. از همان دهه‌های شصت که نخستین مواجهات جدی زندگی اجتماعی در آن دوران برایم رخ داد، معلمان در صحبتها و مراودات جدی و شوخی و حتی در لطیف و جوک‌ها به عنوان قشری مورد اشاره قرار می‌گرفتند که «جان می‌کَنند ولی مزد و مواجب کافی دریافت نمی‌کنند!». بعدها البته دریافتی معلمان نسبت به دورانی که سن و سال ما کمتر بود، وضعیت بهتری پیدا کرد، ولی همچنان این عدم تناسب میان زحماتی که آنها متحمل می‌شوند و حقوقی که دریافت می‌کنند وجود دارد.

از حدود دو دهه قبل قیاسی بین این عدم تناسب در ایران و تناسبی که بین نقش و تاثیرگذاری معلمان در جوامع توسعه یافته با میزان دریافتی‌شان، ذهنیت عمومی در ایران را از آن خود کرده بود: در افواه می‌چرخید که در جوامعی مانند ژاپن، ایالات متحده، آلمان و… بیشترین میزان دریافت حقوق متعلق به جامعه معلمان است و آنها حتی از وکلا و وزرا و پزشکان و … دریافتی بیشتری دارند. دلایلی که برای توجیه این تناسب ذکر می‌شد هم بیشتر مبتنی بود بر تاثیرگذاری تربیتی قشر آینده و تضمین آینده فرهنگی و اجتماعی در یک کشور و ملت. معلمان در همه جوامع دنیا تشکیل‌دهنده هسته اصلی پرورش و آموزش نسلی بوده و فرهنگ، اخلاق، مدنیت و توسعه پایدار اجتماعی را تضمین می‌کنند. اینکه تا چه حد در جامعه ما این اتفاق رخ داده است یا نه، نیازمند آگاهی و داوری دقیقتری در خصوص «سوژه»ها و «ساختار» فعال در نظام آموزشی و آموزش و پرورش ما است. این میزان از آگاهی قطعا نه در یک گزارش رسانه‌ای قابل حصول است، نه مطلوب. آنچه در اینجا مد نظر گزارشگر بوده است، نزدیک شدن به روحیات چند معلم از نقاط مختلف کشور به عنوان «مشت‌ نمونه‌ی خروار»ی بوده که تا حدی روشن شود خود معلمان تا چه حد روحیات مصرفی داشته و یا امکان شکل دادن به یک زندگی مصرفی را دارند بوده و ثانیاً اینها تا چه حد روحیات و سبک زندگی مصرفی را در دانش‌آموزانشان تشخیص داده و تا چه حد خود را قادر به تاثیرگذاری در این وضعیت می‌دانند. به هر حال اگر مصرف‌زدگی فزاینده و رو به رشد را به عنوان آسیبی جدی برای جامعه کنونی لحاظ کنیم، نقش معلمان و مربیان فرهنگی و تربیتی در پیشگیری یا کند کردن روند این رشد، می‌تواند پررنگتر از هر قشر دیگر باشد. اما گویی خود معلمان نه چنین اعتقادی ندارند و نه دغدغه‌ چندانی برای ورود به این مسائل!

تلاش می‌کنم خودم مصرف‌گرا نباشم!

فاطمه دارای فوق لیسانس ریاضی و معلم کلاس ششم است. در صحبت با او متوجه می‌شوم که به وسایل تزئینی علاقه‌مند است؛ علقه‌ای که در بین بیشتر خانمها یافت می‌شود، هر چند ممکن است جنس سلیقه‌های افراد مختلف در خصوص نوع تزیئنات و وسایل تزئینی با هم متفاوت باشد. وقتی از او می‌پرسم «اگر دغدغه تامین پول نداشتی و قرار بود هر چیزی را که دلت می‌خواهد بخری، بیشتر کدام مقولات کالایی برای خریدت در اولویت قرار می‌گرفت؟» او صراحتا نخستین مقوله را با عنوان «وسایل تزئینی» نام می‌برد و و اظهار می‌کند که در مراحل بعدی وسایل الکترونیکی و خانگی قرار می‌گیرند.

فاطمه برخی برندها را هم نام می‌برند و می‌گوید اگر بخواهم وسایل خانگی یا الکترونیکی خاصی بخرم بیشتر از برندهای «سامسونگ» و «ال جی» انتخاب می‌کنم. او بیشتر تاکید دارد که خریدهایش بیشتر بر مبنای پاسخ دادن به نیازهای زندگی‌اش انجام می‌گیرد، ولی طبیعتا برخی از خریدها هم جنبه تفریح و ایجاد تنوع دارند. با این حال به نقد رویکرد تظاهری خرید می‌پردازد و می‌گوید دیده‌ام که بسیاری از افراد خریدهایشان را بر حسب خودنمایی یا ظاهرسازی انجام می‌دهند؛ گویی می‌خواهند خودشان را آدم‌های «باکلاس» و دارای پرستیژ نشان دهند؛ می‌گوید: «من به شخصه با این نوع از خرید و مصرف کالاها موافق نیستم و خودم تلاش می‌کنم اینگونه نباشم».

از فاطمه می‌پرسم تا چه حد به «کالاهای لوکس و نادر» توجه دارد و این کالاها اهداف خریدش را تعیین می‌کنند! او پاسخ می‌دهد که شاید در خریدهایی که جنبه تزئینی دارد این را مد نظر داشته باشم، ولی بیشتر کالاهای مصرفی‌ام را بر حسب نیازم خریداری می‌کنم، نه به دلیل لوکس بودن یا خاص بودنشان. وقتی کالایی بتواند نیازم را برطرف کند، فارغ از اینکه یک جنس لوکس و ویژه باشد، آن را خریداری می‌کنم. او مدعی است که برای خریدش برنامه‌ریزی دارد و بی‌هدف خرید نمی‌کند.

توجه به «برند» نزد دانش‌آموزان بالای شهر!

حمیدرضا کارشناس ارشد ارتباطات و دبیر علوم اجتماعی است. او به «اکو» که یکی از برندهای معتبر کفش است علاقه دارد و به اعتراف خودش دلیل این علاقه، راحتی، کیفیت و مناسب بودن تولیدات این برند است. می‌گوید اگر دغدغه‌ای در خصوص پول نداشته باشد ابتدا دوربین و لنز حرفه‌ای می‌خرد و در درجه بعدی احتمالا یک خانه مناسب در یکی از شهرستان‌های خوش آب و هوای ایران.

نفس خرید کردن برای این دبیر علوم اجتماعی هیچ جذابیتی ندارد و او تا بتواند بار این امر روزمره را به دوش نزدیکانش می‌اندازد تا دشواری‌های خرید کردن را متحمل نشود. به گفته حمیدرضا خرید کردن نه تنها نمی‌تواند تفریح و امر لذت‌بخشی باشد، بلکه بیشتر یک کار دشوار و پردردسر است.

از او می‌پرسم تا چه حد در خرید کردن‌ها، کالاها را به خاطر اعتبار یا پرستیژی که در اختیار داشتن آنها برای یک شخص به همراه می‌آورد، انتخاب می‌کند؟ و او بحث را به سن و سال ارتباط می‌دهد؛ گویی از نظر او جستجوی اعتبار و پرستیژ بیشتر مربوط به نوجوانان بوده و از نوعی فضای سرخوشی کودکانه ناشی می‌شود. او می‌گوید: «شاید در دوره نوجوانی و جوانی اینطور بودم و کالاها را به دلیل اعتبار یا خاص بودن و متمایز بودنشان انتخاب می‌کردم، ولی الان دیگر این انواع انتخابها از ما گذشته است و خریدهایم کاملا جنبه رفع نیازهای مصرفی دارد و تا حد زیادی ناگزیر است».

حمیدرضا که عموما برای انجام خریدهایش به مراکز خرید و فروشگاه‌های عرضه انبوه کالاها می‌رود و خرید کردن از این مراکز را به خرید از مغازه‌های کوچک و سوپر مارکتها ترجیح می‌دهد، اظهار می‌کند: معمولا فروشگاه‌هایی را انتخاب می‌کنم که همه چیز در آنها باشد و با رفتن به آنجا بتوانید همه مایحتاج خود را به یکباره تهیه کنید. برای انجام خریدها لیست تهیه می‌کنیم و تلاش می‌کنیم همان اقلام لیست شده را تهیه کنیم. ولی وقتی به فروشگاه‌های عرضه انبوه کالا می‌روید، به هر حال ممکن است برخی اقلامی را که در لیست نیست و به چشمتان می‌آید بخرید؛ برای ما هم این اتفاق به کرّات افتاده است.

با این وجود حمیدرضا اهل پاساژگردی و وقت گذراندن در پاساژها و مراکز خرید نیست؛ می‌گوید: «عادت به پاساژگردی ندارد، هر چند تقریبا به همه پاساژهای بزرگ و معروف تهران رفته‌ام، ولی علاقه‌ای به گشت و گذار در آنها ندارم».

او بر تمایز دانش‌آموزان طبقات مختلف اجتماعی دست می‌گذارد و می‌گوید در بخش‌های بالای شهر دانش آموزان کاملا متوجه استفاده از کالاهای برند و مارک‌دار هستند، ولی در مناطق میانی و پایین شهر کمتر چنین توجهاتی وجود دارد.

مصرف تظاهری امری طبیعی است

مریم، فوق لیسانس دارد و در آموزش و پرورش کشور در سمت دبیری فعالیت می‌کند. او در پاسخ به پرسشم مبنی بر اینکه اگر دغدغه پول را نداشتید بیشتر چه کالاهایی می‌خریدید، می‌گوید؟ سعی می‌کردم با آن پول، اوقات فراغتی ایجاد کنم تا بتوانم بیشتر کتاب بخوانم، به تئاتر و سینما بروم و بیشتر سفر کنم. می‌پرسم یعنی «آرزوی داشتن هیچ کالا یا برندی را نداری؟» و او به صراحت جواب منفی می‌دهد و می‌گوید: «به برند و کالاهای لوکس فکر نمی‌کنم وآرزوی داشتن هیچ برندی را ندارم».

می‌گویم همه زنان و دختران به نوعی از کالاهای تزئینی خوششان می‌آید، از وسایلی که شیک هستند و قوه تخیل زیباشناختی خانمها را تحریک می‌کند؛ تو واقعا از این نوع وسایل هم خوشت نمی‌آید؟ مریم مکثی می‌کند و می‌گوید جدیدا از وسایل تزئینی خوشم آمده است، ولی عملاً چیزی نخریده و نمی‌خرم. ‌فقط دوستشان دارم و گاهی به نمایشگاه‌ها و فروشگاه‌های این گونه وسایل سر می‌زنم و بازدید می‌کنم.

این دبیر آموزش و پرورش جنبه تظاهری مصرف را امری طبیعی می‌داند و می‌گوید امروزه تقریبا نیمی از خریدها با هدف تظاهر و نمایش پرستیژ صورت می‌گیرد و نیم دیگر هم احتمالا برای رفع نیازهایی که آن کالاها می‌تواند برطرف کند. ولی مریم در خصوص خودش می‌گوید شاید کمتر از ۱۰ درصد از خریدهایش با هدف نمایش و تظاهر باشد.

او که ترجیح می‌دهد بیشتر خریدهایش را از مارکت‌های بزرگ انجام دهد، اظهار می‌کند معمولا اجناسی که به آنها نیاز دارم را لیست می‌کنم‌ و مراقبت دارم که در اوقاتی که به خرید اختصاص می‌دهم صرفا همان موارد لیست شده را تهیه کنم.

خرید ۷۰ درصدی کالای لوکس و تزئینی!

ثریا دبیر ادبیات است و مدرک فوق لیسانس را هم در همین رشته گرفته است؛ اولین کالایی که ثریا اگر پول کافی داشت و در خرید آزاد بود، تهیه می‌کرد «ساز پیانو» است. به نظر می‌رسد او در مراحل بعدی دغدغه تهیه وسایل خانه دارد و دوست دارد کالاهایی مانند «ماشین ظرفشویی» و «گاز فردار» جدیدی را از برند «ال جی» برای خانه‌اش تهیه کند. او همچنین علاقه‌مند به داشتن «سرویس طلا»، «عطرهای گرانقمیت فرانسوی» آن هم به میزان «فراوان» است و در مرحله آخر اگر پولی برایش باقی مانده باشد دوست دارد مجموعه‌ای کامل از «ظروف مینیاتوری» را خریداری کند.

با همه اینها، ثریا می‌گوید در وضعیت واقعی کنونی که برای عموم مردم عادی و طبقه متوسط محدودیت‌های مالی وجود دارد، بیشتر سعی می‌کند در مواقع نیازش خرید کرده و کالاهایی که بیشترین نیاز را به آنها دارد، در اولویت قرار دهد.

ولی او علاقه‌اش به خرید کالاهای شیک و لوکس را پنهان نمی‌کند و اعتراف می‌کند: «دوست دارم این اجناس را بخرم و داشته باشد، اما هدفم از خرید یا داشتن آنها متمایز بودن و تظاهر به امر خاصی نیست». او اضافه می‌کند امروزه متاسفانه اکثر کالاهایی که در منازل اطرافیانم می‌بینم جنبه تظاهری داره و مردم شدیدا درگیر این شده‌اند که با کالاها برای خودشان شان اجتماعی و فرهنگی ایجاد کنند، اما خودم به شخصه اینگونه نیستم، هرچند که به تزئینات و کالاهای تزئینی اهمیت خاصی می‌دهم ولی تلاش می‌کنم مصرفم یک مصرف بهینه باشد.

می‌پرسم «چند درصد از هزینه‌های خریدت به کالاهای لوکس اختصاص دارد و چند درصدش صرفا برای رفع نیازهای واقعی روزمره است؟» ثریا پاسخ می‌دهد: «تقریبا ۷۰ درصداز خریدهایم مربوط به کالاهای لوکس و تزئینی و ۳۰ درصد از آن مربوط به نیازهای عادی و روزانه است».

ثریا هم مانند مریم بیشتر کالاهای مورد نیازش را از مراکز خرید بزرگ و هایپرمارکت‌ها تهیه می‌کند و مدعی است که برای خریدهایش برنامه‌ریزی و هدف دارد.

معلم‌هایی که مصرف می‌شوند!

بهروز در یکی از شهرستانهای استان تهران معلم تاریخ مقطع دبیرستان است. می‌گوید تنها چیزی که از نظر مصرفی به آن فکر می‌کند تامین مایحتاج زندگی و مسائلی چون مسکن و پوشاک و ماشین و مواد غذایی است که تقریبا همه موارد نیازهای اولیه را شامل می‌شود. وقتی با او درباره مصرف‌گرایی صحبت می‌کنم گویی فرصتی یافته تا دردهای دلش را بیرون بریزد. می‌گوید همه چیز در زندگی امروزی ما شکل مصرفی پیدا کرده و حتی خود ما در همین آموزش و پرورش در حال مصرف شدن هستیم!

بهروز که به گفته خودش هیچ توجهی به مارک‌ها و برندها و… ندارد، اظهار می‌کند که از او گذشته است که به این مسائل توجه داشته باشیم. او توجه به این‌گونه مارکها و برندها و کالاهای لوکس را نشانه‌ای برای شناخت طبقه نوکیسه و «تازه به دوران رسیده» می‌داند که حتی آنقدر فرهنگ و آگاهی ندارند که چطور می‌توانند با سرمایه و پولهایشان – که به گفته بهروز عموماً بادآورده است – چه کنند و آنها را در چه راهی خرج کنند.

این معلم تاریخ به پیشینه غرب و مقایسه طبقات مرفه و سرمایه‌دار اروپایی و ایرانی می‌پردازد و می‌گوید: در آنها یک شخص از طبقه سرمایه‌دار و میلیونر، هیچ نشانه‌ی برجسته‌ای ندارد. ماشینهایی کاملا معمولی سوار می‌شود و لباس‌هایش به طبقات دیگر تمایز چندانی ندارد. زیرا او همه تلاشش «تولید» است، نه «مصرف». اما در اینجا هر کسی سرمایه‌ای به هم می‌زند، نمی‌تواند آن را به غیر از مسیر مصرف در جای دیگری خرج کند.

او این روال مصرف‌زدگی و اخلاقی مصرفی را در دل نسل‌ها قابل انتقال می‌داند و می‌گوید وقتی پدرها و مادران مصرف‌زده هستند، بچه‌ها ناخودآگاه الگو می‌گیرند و فکر می‌کند این سبک از زندگی، تنها سبک معمول زندگی است و همه باید همینطور زندگی کنند! از نظر بهروز مصرف‌گرایی در جامعه ما چنان ریشه گرفته که شما از روز اول تولد با آن رشد می‌کنید و انگار در پوست و خون ما عجین شده است. در چنین شرایطی از معلمان چه کاری برمی‌آید؟ به نظر من معلمان و کل آموزش و پرورش نمی‌تواند کاری برای این مسئله انجام دهند.

او همچنین تصریح می‌کند که گذشته از توانایی تاثیرگذاری معلمان کنونی، خود ساختار آموزشی در جامعه ما اجازه پرداختن به مسائلی که از نظر این ساختار «حاشیه» است را نمی‌دهد؛ باید قبول کنیم که مسئله‌ای مانند «مصرف‌زدگی» از نظر سیاستگذاران فرهنگی و آموزشی یک امر «حاشیه‌ای» است! اگر نبود روز و شب رسانه‌های این کشور سبک زندگی مصرفی و کالاهای مصرفی را در انواع و اقسام رسانه‌هایشان تبلیغ نمی‌کردند.

«اگر پول کافی داشتم، ماشین آخرین مدل می‌خریدم»!

هدا، دیپلمه، معلم ورزش و ناجی غریق و مربی شنا است. دلش یک «ماشین آخرین مدل» می‌خواهد و طرفدار برندهای «اسکیچرز» و «شارک» است و اگر پول کافی و آزادی برای خرید داشته باشد از این نوع محصولات و نشانها خرید می‌کند.

او می‌گوید خریدهایش صرفا در مواقع نیاز و ضرورت صورت می‌گیرد و اهل زیاد خرید کردن نیست. او با اذعان به اینکه بسیاری از آدمها خریدهای تظاهری دارند و می‌خواهند با خرید کردن زیاد و استفاده از کالاهای گرانقمیت خودشان را مطرح کنند، اظهار می‌کند که این نوع از مصرف بسیار آسیب‌زا است و خودش تمایلی به آن ندارد.

هدا می‌گوید تا جایی که از نظر مالی مشکلی برایش پیش نیاید به تزئینات اهمیت می‌دهد و کالاهای تزئینی هم می‌خرد ولی دنبال خودنمایی نیست. او برای روشن کردن مقصودش می‌گوید شاید تنها ۱۰ درصد از کل خریدش به محصولات لوکس و نمایشی و تزئینی اختصاص داشته باشد؛ در حالی که ۹۰ درصد از کل خریدهایش برای رفع نیازهای مصرفی‌اش صورت می‌گیرد.

او تاکید دارد که در خرید همواره متوجه محدودیت‌ها است و میزان و کیفیت خریدش را مدیریت می‌کند. او می‌گوید همیشه به میزان خاصی که نیازهایم برطرف شود خرید می‌کنم.

موج فزاینده مصرف در بچه‌ها/ توصیه معلمان تاثیری ندارد!

عذرا کارشناس ارشد جامعه‌شناسی و دبیر کلاس چهارم است. دغدغه‌هایی که او با داشتن پول کافی، البته بعد از فراهم کردن امکانات اولیه یک زندگی معمولی، به آنها می‌پرداخت، رفتن به برخی کلاس‌های آموزشی در رشته‌های مختلف دانش و هنر و بعد از آن سفر رفتن است.

از او می‌پرسم که تا چه حد دغدغه استفاده از برندها و مارک‌های مختلف را دارد و او در پاسخ می‌گوید: «دوست دارم از مارک‌ها و برندها استفاده کنم ولی چون به تولیدکنندگان و اقتصاد کشورم هم اهمیت ویژه‌ای می‌دهم، اگر کالای داخلی مناسب و باکیفیتی در بازار وجود داشته باشد، قطعا بین این کالا و آن برند یا مارک خارجی، اولی را انتخاب می‌کنم».

عذرا با بیان اینکه اسم و رسم و تمایزجویی از طریق برند و کالای لوکس برایش اهمیتی ندارد، توضیح می‌دهد: «مصرف برند لزوما به معنای تظاهر و تمایزجویی نیست، در بسیاری موارد برندها و مارکها از این جهت مطلوب هستند که کیفیت مناسبی دارند. برای خود من کیفیت مهم است و چیز دیگری».

او صراحتا می‌گوید خرید کردن را دوست ندارد و هیچ جاذبه لذت‌بخش و تفریحی‌ای را در آن تشخیص نمی‌دهد، اما خرید کالاهای جدید به دلیل ایجاد یک حس تنوع، برایش جذاب و دوست‌داشتنی است؛ می‌گوید «خرید تنها از این نظر کمی حالم را خوب می‌کند. ولی خود خرید کردن و اصطلاحا شاپینگ کردن را دوست ندارم».

عذرا هم خرید کردن را صرفا با هدف رفع نیازهایش انجام می‌دهد و معتقد است که تمایزجویی از طریق خرید و مصرف بیشتر برای نوجوانان و کم سن و سالان است. او در این رابطه می‌گوید: «برای ما که دوره نوجوانی را پشت سر گذاشتیم کمتر چنین هدفی در پس خریدهایمان وجود دارد. خاص بودن و متمایز بودن برای جوانترها است، برای امثال من دیگر متمایز بودن و خاص بودن اصلا مسئله نیست. برای ما بیشتر انطباق کالاهای مصرفی با شأنیت اجتماعی‌مان و همچنین کیفیت و قیمت و ارزش کالاها اهمیت دارد.»

این معلم که ترجیح می‌دهد از مراکز خرید و هایپرمارکت‌ها خرید کند درباره دلایلش این ترجیح می‌گوید: «در مغازه‌های کوچک محدودیت وجود دارد و من دوست دارم مثلا برای خرید کالایی مانند شامپو بتوانم چند قلم شامپو را ببینم و با هم مقایسه کنم و محصول مناسبتری را از بینشان انتخاب کنم. البته خرید از فروشگاه‌های عرضه انبوه کالا هم دو تا مشکل دارند؛ اول اینکه به دلیل همان تنوع، انتخاب را سخت می‌کند، دوم اینکه این فروشگاه‌ها انگار دامی را پهن می‌کنند تا کالاهای دیگری را هم که قصد خریدشان را نداشتید، بخرید. به عبارتی انگار این فروشگاه‌ها برایتان نیازهای جدیدی خلق می‌کنند. من هر وقت به این فروشگاه‌ها می‌روم علاوه بر لیستی که تهیه کرده‌ام، اجناس اضافه‌ای را هم می‌خرم و این خودش به روند افزایش مصرف‌گرایی دامن می‌زند».

او در خصوص فضای مصرف‌گرایی حاکم بر جامعه و نسبتی که بچه‌های محصل با این فضا برقرار می‌کنند توضیح می‌دهد: متاسفانه موج مصرف‌زدگی در بچه‌ها رو به افزایش است و هر چه سن بچه‌ها به دوره جوانی نزدیک می‌شود این میل به مصرف بیشتر هم می‌شود. لااقل می‌توانم بگویم بچه‌های محصل ازمعلمان مدارس به مراتب بیشتر مصرف‌گرا هستند و متاسفانه معلمان هم نمی‌توانند خیلی روی آنها تاثیر بگذارند.

عذرا ادامه می‌دهد: «این فضای مصرف‌گرایی و تمایزجویی از رهگذر مصرف را ما بویژه در دانش آموزانی که خانواده‌شان از وضعیت مالی بهتری برخوردارند بیشتر می‌بینیم؛ کسانی که اصطلاحاً دستشان به دهانشان می‌رسد. مسئله در اینجا همان تمایزجویی حاد است که باعث ایجاد حس تبعیض می‌شود. من در یکی از مناطق کم‌برخوردار در حاشیه تهران تدریس می‌کنم و این تبعیض‌ها را به صراحت می‌بینم. ولی متاسفانه حرفهای معلم‌ها، زیاد تاثیری روی بچه‌ها ندارد و تاثیر جو و فضای حاکم بر جامعه و فضای مجازی و… خیلی بیشتر از معلمان است».

او در پایان با بیان اینکه همیشه سعی کرده‌ام در کلاس‌ها طوری رفتار کنم که بچه‌ها حس فاصله و تمایزی با من احساس نکنند. گفت: «از اینکه بچه‌ها خودشان را چه با من چه با دیگر همکلاسی‌ها و هم‌مدرسه‌ای‌هایشان مقایسه کنند حس خوبی ندارم و با جامعه طبقاتی امروز ایران فکر می‌کنم نتایج این مقایسه‌ها از نظر روحی و تربیتی روی بچه‌ها تاثیرات مثبتی نخواهد داشت».